نوشتهی: دکتر ربی الشعرانی مترجم: فاطمه شمسی آفریدگار با عزت و شکوه در کتاب گرانقدر خود فرموده است: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا…» (اى مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلههایی قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد . . .) پس از رضایتمندی، دومین کلید خوشبختی “تعامل سازنده با زندگی” است؛ پس میتوان گفت ارتباط بین انسانها یک نیاز روانی زیبا است و فرهنگی که به نام “فرهنگ آشنایی” میان مردم وجود دارد نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. آشنایی ملتها، قبیلهها و فرهنگهای مختلف با هم، الزامی است؛ چرا که با برقرار شدن ارتباط بین آنها زمینه برای تفاهم، پذیرفتن نقطه نظرهای مختلف، درک رنجها و احترام به احساسات یکدیگر باز میشود. همچنین مردم میتوانند با “توجه، شفقت و مهربانی” حرف همدیگر را بشنوند. در این صورت بسیاری از بغض و کینهها از بین خواهد رفت. انسان نیز وقتی به دیگران توجه خود را نشان میدهد؛ از سختی و رنجش در زندگی کاسته میشود و میزان نگرانی و احساسات منفی او نیز کاهش مییابد و در برخورد با مشکلات بهتر میتواند عمل کند. در مقابل، افرادی که دوستی ندارند، بیشتر به گرفتاریهای طاقتفرسای زندگی دچار میشوند و زود می میرند. در این باره تحقیقی گسترده انجام شده و ثابت کرده است که: “کسانی که گوشه گیرند و در جامعه وارد نمیشوند احتمال مرگ زودرس در آنها بالاتر است”. چون آنها فکرشان را در وجود خودشان اسیر کردهاند و گرفتاریهای خود را بسیار بزرگ میپندارند؛ بدینسان دردهای خود را بیشتر مینمایند و از دیگران کینه و نفرت پیدا میکنند. بر هیچکس پوشیده نیست که چقدر احساسات منفی میتواند بر روی انسان تأثیر گذارد. در واقع کسی که به هیجانات و احساسات شدیدی دچار میشود، نیرو و توانش کاهش مییابد و او را به سمت نگرانی و توجه به وسوسهی ذات منفینگر میکشاند تا در نهایت دچار افسردگی و بیماریهای غیرقابل شمارشی شود. ولیم اوسلر میگوید: “برای یک مرد، پیری وقتی شروع میشود که نتواند دوستانی تازه پیدا کند؛ چرا که اگر انسان بتواند به طور مداوم با مردم ارتباط برقرار کند یعنی این که میتواند پیشرفت کند و افکاری تازه را درک نماید و احساس نشاط نماید و زندگی را دوست بدارد”. برعکس اگر فکر انسان تنگ شود و ذهن او جامد گردد؛ احساس ناراحتی و خستگی خواهد کرد و این خود گرهها و کاستیهای بیشتری ایجاد مینماید. اولین گام برای پیدا کردن دوست، خوب گوش کردن و تأثیر پذیری از احساسات گوینده است. چرا که اگر شنوندهای ماهر باشی، بیشتر میتوانی محبت و دوستی جلب نمایی، تا این که گویندهی خوبی باشی. کسی که از نظر عاطفی از هوش و ذکاوت خوبی برخوردار است: ۱-بهتر میتواند احساسات عاطفی دیگران را درک نماید. ۲-بهتر میتواند میزان احساسات منفی را بکاهد. ۳-بهتر میتواند در اطرافیانش احساسات مثبت ایجاد نماید. ۴-بهتر می تواند در زندگیاش موفقیت کسب کند. “اودین دی یاتج” میگوید: مردی که میتواند خود را جای دیگران بگذارد و میتواند بفهمد ذهن آنها چگونه کار میکند؛ اصلاً نباید نگران آینده و اندوختهاش برای آینده باشد. اگر مردم با هم تعامل و ارتباط مثبت داشته باشند، زمینه های پیشرفت بی شماری رو به روی هر فرد باز میشود. برای مثال، فعالیتهای مشترک میان مردم، هم نوعی کمکرسانی به شمار میرود و هم شادی و شادمانی را به آنان هدیه میدهد تا از این طریق، میزان خوشبختی آنها نیز بالا برود. در این صورت، ذات انسان نیز از خود تقدیر میکند و این خود میتواند سختیها و نگرانیها را از او دور نماید. در عین حال، تعامل مثبت با دیگران، میزان احساسات منفی انسان را کاهش میدهد و میان مردم همبستگی و همیاری به وجود میآورد تا به کمک آنها بتوان مشکلات را از میان برداشت. شاید بتوان گفت “عشق و محبت”، مهمترین عامل “تعامل درستِ” انسان با همتای انسانیاش هست؛ چرا که انسان به اندازهای که هوا و غذا مصرف مینماید، از مخزن عاطفهاش نیز استفاده میکند. دوست داشتن، پرحرارتترین ارتباط انسانی است و میتواند بیش از هر احساس دیگری شادی و لذت به او هدیه دهد.
نظرات